سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیم از خدا کلید هر حکمتی است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...



یکشنبه 88/6/1 ساعت: 2:47 عصر
 

کجاست منتظر تو؟ چه انتظار عجیبی!

تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی

 

عجیبتر که چه آسان نبودنت شده عادت

چه کودکانه سپردیم دل به بازی قسمت

 

چه بی خیال نشستم نه کوششی نه وفایی

فقط نشستم و گفتم: خدا کند که بیایی!


نوشته شده توسط: بارون

دوشنبه 88/2/21 ساعت: 11:14 صبح
 

بعد از چیزی در حدود یک قرن و اندی!..... سلام

خیلی وقته این وبلاگ رو آپ نکردم و تنها چیزی که در جواب علت اون می تونم بگم "نداشتن وقته"... راحت ترین واژه در قبال کوتاهی های خودمون...!!!

خودم هم خوب می دونم که نداشتن وقت فقط بهانه است، وگرنه به عقیده ی من، ما آدما به اندازه ی انجام دادن هر کاری زمان داریم... تنها اگه یه برنامه ریزی درست و حسابی داشته باشیم و در کنار اون، یه انگیزه و اراده ی فولادین!

راستش رو بخواین شاید یکی از دلایلی که باعث شده دیگه کمتر این وبلاگ آپ بشه، عملکردیه که خودم از اول اونو تو این وبلاگ بنا نهادم، یعنی جمع کردن مطالبی از سایت و یا کتابهای مختلف و درجشون تو این وبلاگ. در صورتی که من همیشه عاشق نوشتن بودم... دوست دارم از زبون و با قلم خودم بنویسم، نه اینکه مطالبم کپی ای باشه از نوشته های دیگران.

برای همین چند وقتیه یه دفترچه ی خاطرات و یا به عبارتی یه وبلاگ شخصی افتتاح کردم تا نوشته های خودم رو اونجا بنویسم...  "آزاد ولی دربند"

 اینجا رو هم هر وقت مطلبی به دستم رسید حتماً آپ می کنم.

تا بعد...

 


نوشته شده توسط: بارون

شنبه 87/5/26 ساعت: 3:51 عصر
 

 

 

 

وصف شب میلاد صاحب العمر حضرت حجت بن الحسن (عج)

 

در شب نیمه ی شعبان قمری گشت عیان

                                                  که بر جلوه ی وی شمس فلک شد پنهان

در سماوات  ولایت  قمری کرد،  طلوع

                                                 که  بگردید از آن غرق  در انوار، جهان

صبح آن شب که عروس فلکی رخ سائید

                                                 بر قدمهاش، بشد  جلوه ی  او صد چندان

بینم   امروز   ز  نور  رخ  بی  مانندش

                                                 غرقه در نور سرور است همه کون و مکان

همچو فردوس، ز یمن قدمش گشت زمین

                                                 فخر  وافر  ز  تولد  شدنش   کرد   زمان

هم زمین تازه روان یافت بتن  زین میلاد

                                                 جانفزایی  زمان  هم   زدم   مهدی   دان

تیرگی های   زمین، نور  جمالش  بزدود

                                                 هم زمان جست ز هر ظلم بوی راه امان

این جهان پر شده از ظلمت هر ظلم و ستم

                                                 صبح  امید،  به  تاریکی  شب  ده  پایان

جان عشاق تو از طول فراقت به لب است

                                                جان  نو  زآمدنت  دم  به تن  منتظر  آن

غایب از دیده ی  احباب  و به دلها  حاضر

                                                 شمع  بزم  دلی  و دیده ز هجرت گریان

من که باشم که دهم وصفی از اوصافت شرح

                                                 بس تویی زآنچه که وصفت بکنم برتر از آن

سخنی در خور مدحش متوان گفت «ادیب»

                                                 که شکسته پی این کار تو را کلک و بنان

 

حاج میرزا کاظم آیت اللهی

متخلص به« ادیب یزدی»

 

 

 


نوشته شده توسط: بارون

جمعه 87/5/18 ساعت: 12:59 عصر
 

 

   ای   پادشه  خوبان   داد   از  غم   تنهایی

                      دل  بی تو  به  جان آمد  وقتست که بازآیی

 

   دایم   گل  این   بستان   شاداب  نمی ماند

                       دریاب   ضعیفان  را   در   وقت   توانایی

 

   دیشب  گله ی  زلفش  با   باد  همی کردم

                      گفتا  غلطی   بگذر  زین  فکرت   سودایی

 

   صد  باد صبا  اینجا با   سلسله می رقصند

                     اینست   حریف   ای   دل   تا  باد  نپیمایی

 

   مشتاقی  و مهجوری  دور از تو چنانم کرد

                    کز  دست   بخواهد   شد   پایان   شکیبایی

 

   یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم 

                 رخساره  به کس  ننمود  آن شاهد هر جایی

 

   ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

                    شمشاد    خرامان   کن   تا    باغ   بیارایی

 

   ای  درد   توام   درمان  در  بستر  ناکامی 

                  وی  یاد  توام  مونس  در  گوشه ی  تنهایی

 

   در  دایره ی  قسمت  ما  نقطه ی   تسلیمیم

                     لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

 

   فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست 

                  کفرست درین مذهب خودبینی و خود رایی

 

   زین  دایره ی مینا  خونین  جگرم  می  ده 

                   تا  حل کنم  این  مشکل  در  ساغر  مینایی

 

        حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد

        شادیت   مبارک   باد   ای   عاشق  شیدایی


نوشته شده توسط: بارون

شنبه 87/4/29 ساعت: 4:1 عصر
 

 

ظهور و فرج، یعنی پایان همه ی دردها، نابسامانی ها، انحراف مسیرهای انسانی و گشودن هر عقده ای به دست منجی آسمانی.

بشر از آغاز تا کنون، همکاروان درد و رنج و هماغوش ستمدیدگی و تحمل بوده است. از آن همه ارزشها و حقوق ها که داشته محروم مانده است و استعدادهایی که با پرورش آنها می بایست و می توانست به عالیترین کمالات انسانی برسد، در وجودش کشته شده و نابود گشته است. سازمانهای رهبری بشر تاکنون همه فاسد بوده اند و ناقص. بشر دچار بوده است؛ دچار گرسنگی، دچار جهل، دچار بیعدالتی و اختلاف طبقاتی و ... زندگی چنان بوده و اکنون نیز چنان است؛ سراسر تحمل است و تحمیل.

بدین گونه تاریخ زندگی انسان، چیزی نیست جز سرگذشت همین دردها و رنج ها.

تاکنون انسان زندگی را بدین سان گذرانده است.

آیا آینده نیز مانند گذشته هاست؟

آیا از فرجام خوش بشریت باید مأیوس شد؟

آیا روزگار درد و رنج، محرومیت و ناکامی، اندوه و گرسنگی، بردگی و بهره دهی به پایان نخواهد رسید؟

آیا تاکنون که راه انسان به سوی روشنایی های بزرگ و فضیلت های پر ژرفا – پیاپی- بسته شده است، زمانی نخواهد آمد که سدها بشکند و راه ها هموار گردد؟

آیا بشر که تا این دم در شامی تیره به سر می برده است و روزی و روشناییی ندیده است، خورشیدی بر زندگیش تابیدن نخواهد گرفت و تاریکی های  حیاتش را روشن نخواهد کرد؟

آیا روزی نخواهد دمید که دیگر دردها به درمانی رسیده باشد و نابسامانیها به سامانی؟

آیا روزگار سیاه گرسنگی سپری نخواهد شد و انسان گرسنه فرصتی نخواهد یافت تا – فارغ از فکر معاش- به تکامل روح و کسب مفاهیم عالی انسانی بپردازد؟

آیا روزی نخواهد آمد که همه در پیشگاه قانون برابر باشند و حکومت، حکومت قانون باشد، آن هم قانونی انسانی و حقگزار؟

آیا آن هنگام فرا نخواهد رسید که مستمندان در پای کاخ ها جان ندهند؟ و زاغه ها در کنار آسمانخراش ها دیده نشوند؟

آیا روزگار تعدیها، تضادها، برادر کشی ها، خودپرستی ها و سودجویی ها به سر نخواهد آمد و مردمیها و فضیلتها جایگزین آن دگرها نخواهد شد؟

آیا نخواهد شد که هر انسانی با آسایش و آسودگی زندگی کند؟

این چگونگی زندگی انسان است که خروشها و خشمهای مقدس را آفریده است و می آفریند. و این انگیزهاست که مصلحین راستین را، از روزگاران کهن تا هم اکنون، به پا داشته است و به پا می دارد، تا آنچه که باید باشد به وجود آید........

 

برگرفته از کتاب: در فجر ساحل     تألیف محمد حکیمی


نوشته شده توسط: بارون

یکشنبه 87/4/23 ساعت: 7:48 عصر
 

مهدی(عج) در اندیشه ی بیدار مسلمانان

دین اسلام، قضیه ی مهدی(عج) را تنها یک ایده و تفکر خیالی که بشارت قیام رهبری مبهم، در آینده ای نامعلوم جهت رهایی بشریت از ظلم و جور را می دهد مطرح نساخته بلکه آن را به عنوان یک مسأله اعتقادی که دارای نشانه و علائم روشن و پابرجایی است، مطرح می کند و این اعتقاد در دل و جان و وجدان امت اسلامی و همچنین در زندگی سیاسی و مبارزاتی آنها وجود دارد.

درحالی که امت اسلامی با چنین اندیشه های منحرفی درگیر است کوشش می کند آن را تغییر دهد تا به این وضعیت، رنگی اسلامی و سمت و سویی دینی دهد و در میادین جهادی، با سمبل کفر و گمراهی و دشمنان دین مقابله نماید. تمامی این تلاشها برای فراهم آوردن زمینه های ایمانی و مسؤولیت پذیری است تا برای پذیرایی و استقبال از رهبر منتظرش تناسبی داشته باشد؛ زیرا امت اسلامی در انتظار ظهور ناگهانی ایشان و مشارکت در قیام و انقلاب جهانگیرشان می باشند و زمان استقبال از یک شخصیت انقلابی جهانی- آنگاه که تاریخش مشخص نشده باشد- معنایش آن است که دائماً می بایست در حال آماده باش بود تا آن روزی که از وی استقبال و در جنبش انقلابی و جهانی وی شرکت کنیم؛ زیرا ما، همه روزه در انتظار ظهورشان هستیم.

نظریه ی شخصیتی انقلابی، جهانی و انتقام گیرنده ی از دشمنان خدا، به خودی خود، دنیایی را فرا خواهد گرفت که پر از ستم و جور می شود و از فساد و گمراهی پر گردد، دنیایی که خواسته های مادی بر آن حاکم و سرنوشتش به دست طاغوتیان و زیر سلطه نیروهای ستمگر است. در حالی که انقلاب مهدی منتظر(عج) انقلابی است فراگیر، که سراسر زوایای انحراف را که بر کره ی زمین سایه افکنده و با زور و قدرت، سلطه ی خویش بر اهل زمین تحمیل نموده و آن را پر از ظلم و ستم نموده، متحول می کند.

بنابراین چنین تصور متصل به غیبی که روح انقلابی و علاقه به جهاد را در وجدان مسلمانان دمیده طبیعی است؛ زیرا چنین روحی است که در نهاد منظرین قیام و انقلاب، علیه ظلم،ستم،جور و شرک و مخالفت همه جانبه با انواع انحرافات را تجسم می کند. این روح، همه ی سرکردگان کفر و طاغوتیان، هرچند نیرومند بوده و دارای قدرت و سلطه فراگیری باشند را به مبارزه می طلبد.

با وجودی که تفکر و ایده ی مهدویت، نماد فریادی است بس بلند بر تمامی طاغوتهای زمین و مخالفتی است قاطعانه با تمامی شیوه های عدول از ارزش های الهی، با این وصف یک فراخوانی است روشن و آشکار که از مسلمانان می خواهد؛ چه از لحاظ اعتقادی و چه از لحاظ عملی- با منشی درست- دقیقاً به اسلام پایبند باشند، چنانکه قیام حضرت مهدی(عج) و جنبش ایشان از جوامع اروپایی شروع نشده بلکه از درون جوامع اسلامی سرچشمه می گیرد تا در ابتدا مسلمانان منحرف را تصفیه نماید؛ مسلمانانی که قبل از ظهور ایشان موفق به توبه و اصلاح باطن خویش نشدند.

بدین سان است که ما معتقدیم قضیه ی مهدی منتظر- در تصور آگاهانه اسلامی- به تلاشی هدفمند جهت انتظار و جهادی بیدارگر تبدیل شده است که منتظران را برای قدم نهادن در جهاد تربیت درونی که همان جهاد اکبر و مبارزه با شیطان و نفس امّاره است، رهبری می کند. هدف هم در این انتظار آن است که بر این دو دشمن- نبرد با شیطان درون و نفس امّاره- غلبه کرده و درون را از انگیزه های  انحراف پاک نماید، عواملی که فرد مسلمان را از سعادت دیدار مهدی منتظر(عج) محروم کرده و مانع از رفتن به سمت راو و روش ایشان می شود.

در عین حال اسلام از همه ی مسلمانان می خواهد که پا به میدان نبرد اعتقادی، سیاسی و جهادی بگذارند تا در روند مقدمه چینی ظهور و رهبر و پیشوای خود مشارکت داشته و در نهایت، آماده ی پذیرایی و استقبال از ایشان باشند. همچنین در فتوحات جهانی و تأسیس حکومت عدل الهی در سایه ی ولایت و خلافت جهان شمول ایشان، مشارکت نمایند.

برگرفته از کتاب مهدی منتظر(عج)

تألیف: مهدی فتلاوی

ترجمه: دکتر بیژن کرمی


نوشته شده توسط: بارون

جمعه 87/4/14 ساعت: 12:11 عصر
 

    دیباچه

    دست از طلب ندارم، تا کام من برآید      یا تن رسد به جانان، یا جان ز تن برآید

   جدایی من و تو، حکایت مثنوی بی نهایتی است که چشم و گوش جهان را یارای خواندن یک دفتر کوچک آن را هم نیست.

    امروز هم، کلاس عشق بی استاد می چرخد؛ و به رواق خانه ی چشم، گرد گریه پاشیدند؛ و در این میان، چاوش خوانان مژگان ها، ایوان دیدگان را هم آب پاشی کرده است. سرمشق الف انتظار، هنوز بر تخته ی دل پاک نشده و اینجا چه بسیار بی هویتم...!

    نکوهش مکن پروانه ی دل باختگیم را، که هزاران سال است به خانه ی هر کرم شب تابی، بی خود از خود سرَک کشیده ام، تا شاید نشانی از شمع جمالت، بر تاقچه ی خانه اش پیدا شود.

     شانه های خسته ام؛ به ضرب نیرنگ زمانه ی بی کردار کوفته شده و در این تصورم که شاید بستر گونه هایم، دیگر مجال غمّازی را به لولی چشمانم نمی دهد و گودال زیرین پلک، مرداب قصه ی تنهایی من شده است.

     امروز را که می نگرم، بیش از عمری است که حتی شعله ای در بیابان دنیا نیست؛ و آتش، از فراق تو سخت افسرده است.

     رازها را با که می توان در میان گذاشت، که باربُد سلطنت تو، یک جرعه از افسانه ی آب را سرایید، اما رگ رگ چشم بی خبران خون می جوشانید و تیشه ی حسادت مدعیان، راه چشمه ی حقیقت را می خشکانید.

     تو کجایی؟ که صبحگاهان، زوزه ی گوساله ی قوم موسی، اذان جماعت کوردلان گردیده و درگاه افزون خواهی سامری، برای خود دیوار نیایشی گشته است.

     تو کجایی؟ که صفحه های کتاب انجیل را بادبزن سرگین خر عیسی کرده اند؛ و به آیه های سترگ بشارتش، تار فراموشی در بافته اند.

     تو کجایی؟ که دیگر زمین نیز از خوفناکی طلسم افراسیاب، به لرزه افتاده و از طالع کژدم گون اسکندر، به گریه نشسته است.

     اگر بر مضراب رهایی انسان گوشه سکوت می نوازند، هرجی نیست، که راهِ نه توی گلو بسته است و طُرقه ی نغمه سرا، چند سالی است که درمانده و خسته است؛ و تقدیر بی تو رفتن تا ناکجاآباد را به گوشه ی گریبان دل خستگی هامان دوخته اند.

     ای چامه ی جاوید، کی سروده می شوی؟ چه زمان صفحه ی سیاه تاریخ را می آرایی، تا بندگانت گریه کنان، شاهکار بی چون تو را به تماشا بنشینند؟ تا آنجا تو باشی و منبر نیاکانت و امتی که ابیات جمالت را هر لحظه، عاشقانه مشاعره کنند.

    عجب عاشق کشانی می شود آن دم! که بر سرخ درخت سیبی تکیه زنی و در آن لحظه که نسیم، در تار و پود گیسوان مجعّد و مشکین فامت غلت می زند، خم ابروی نازنین علی را به هلال ماه تشبیه کنی و حکایت رجز خوانی هایش را برای اهل دل، نقّالی کنی.

     وای و وای! آن لحظه دیگر آخر عشق است، که بر می خیزی و حکایت لبان خشکیده ی زیبای نینوا را بر قافیه ی نوحه بریزی و در حلقه ی شور شوریدگان، میانداری کنی.

    و چه سود! که عمریست مشتاق منتظر، به خیال شیرین عسل گونه هایت خیره می شود، اما هنوز که هنوز است، کامی از شیرینی و حلاوت نچشیده است.

     ای جوهره ی آتش، پیکره ی زمین در انجماد و رکودِ بی خدایی یخ زده است؛ و صدای لرزه ی دندانهایش، فریادهای التماس را منزوی می کند. اما در واپسین نفس های باقی مانده، چشم امید به شعله کشیدن ذوالفقار تو دارد. پس به رهایی خاک از زنجیر کفر و به حرمت عشق ناکام گودال نشینانی که اثبات حقانیت خورشید را می کنند، زبانه بکش!

ای  پادشه  خوبان،  داد از غم  تنهایی       دل بی تو به جان آمد،وقت است که باز آیی


نوشته شده توسط: بارون

سه شنبه 87/4/4 ساعت: 10:51 عصر
 

     مابین قم و جمکران تمام چمنزار است

 

     آیت الله سید محمد باقر ابطحی اصفهانی فرمودند: شبی در عالم رویا دیدم فضای مابین قم و مسجد جمکران گویا تمام چمنزار است و دارای درخت های سبز که مهتاب بر آنها می تابید و نهرهای آب در آن جریان داشت، درختی را دیدم که دارای شاخه های بسیار جذاب و سرسبز و صدای روح بخشی از میان آن به گوش می رسید که به ذهنم خطور کرد، صدای حضرت داوود(ع) است و در وسط آن درخت جایگاهی بود که در آنجا آقایی نشسته و به نظرم آمد آقا حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان  (علیه السلام) است،صحبتی را به میان آوردم که از ذکر آن معذورم، زیرا  اشاره به عهد و پیمانی بود و سپس عرض کردم: «چه کنم که به شما قرب پیدا کنم؟» به زبان فارسی فرمودند: «عملت را عمل امام زمان قرار بده.» من به خاطرم این معنی رسید یعنی آنچه را به ذهنت می آید، اگر امام زمان بود  عمل می کرد تو هم همان را عمل کن. به عربی به حضرت عرض کردم: و هوالامل، یعنی « این آرزوی من است.» گفتم چه کنم که در این امر موفق باشم؟ به عربی فرمودند:« الاخلاص فی العمل.» از خواب بیدار شدم، چراغ خاموش بود، قلم و دفتر حاضر کردم و آن دو جمله ی سؤال و جواب را نوشتم، فردا دربارهی این دو جمله ی سؤال و جواب فکر کردم، به نظر آمد در جمله ی اول حقیقت تشیع و در جمله ی دوم راه موفقیت را که همان توحید ذاتی و عملی باشد یافتم، این دو جمله توصیه ی حضرت بود.


نوشته شده توسط: بارون

شنبه 87/4/1 ساعت: 9:21 عصر
 

توقیعی که به افتخار شیخ مفید صادر گشت

 

       احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی در کتاب(احتجاج) می نویسد: مکتوبی در اواخر ماه صفر سال 410 (هجری) از ناحیه مقدسه امام زمان به شیخ مفید محمد ابن محمد بن نعمان (قدس الله روحه) رسید، مضمون توقیع این است، این مکتوبی است برای برادر با ایمان و دوست رشید ابی عبدالله محمد بن محمد بن نعمان شیخ مفید ادام الله اعزازه که از جمله پیمان هایی است که به ودیعت نهاده شده و از بندگان خدا اخذ گردیده است.

 

       بسم الله الرحمن الرحیم:  سلام بر تو ای دوست مخلص در دین که در اعتقاد به ما با علم و یقین امتیاز دادی. ما شکر وجود تو را به پیشگاه خداوندی که جز او خدائی نیست برده و از ذات بی زوالش مسئلت می نمائیم که رحمت پیاپی خود را بر آقا و مولی و پیغمبر ما محمد و اولاد طاهرین او فرو فرستد، و به تو که پروردگار توفیقاتت را برای حق مستدام بدارد و پاداش تو را با سخنانی که از جانب ما گوئی با صداقت افزون گرداند، اعلام می دارم که: به ما اجازه داده شده که تو را به شرافت مکاتبه مفتخر سازیم و موظف بداریم که آنچه به تو می نویسیم به دوستان ما که نزد تو می باشند برسانی. خداوند آنها را به طاعت خود عزیز بدارد و با حفظ و عنایات خود مشکلات آنها را برطرف سازد.

       خداوند تو را با امداد خود بر دشمنانش که از دینش بیرون رفته اند، پیروز گرداند و در رسانیدن به کسانیکه اطمینان به آنها داری به طرزی که انشاءالله می نویسم عمل کن.هر چند ما در جائی منزل کرده ایم، که از محل سکونت ستمگران دور است و این هم به علتی است که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمان ما را تا زمانیکه دولت دنیا از آن فاسقان می باشد در این دیده است، ولی در عین حال از اخبار و اوضاع شما کاملاً آگاهیم و چیزی از آن بر ما پوشیده نمی ماند. ما از لغزش هائی که از بعضی شیعیان سر می زند از وقتی که بسیاری از آنها میل به بعضی کارهای ناشایسته ای نموده اند که نیکان گذشته از آنها احتراز می نمودند، اطلاع داریم. گویا آنها نمی دانند که ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما راا از خاطر نبرده ایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتاری به شما رو می آورد و دشمنان شما، شما را لز میان می بردند.

       تقوی پیشه سازید و به ما اعتماد کنید و چاره ی این فتنه و امتحان را که به شما رو آورده است از ما بخواهید.امتحانی که هر کس مرگش رسیده باشد، در آن نابود گردد و آن کس که به آرزوی خود رسیده باشد، از ورطه ی آن به سلامت می رود آن فتنه و امتحان علامت حرکت ما و امتیاز شما در برابر اطاعت و نافرمانی ماست. خداوند هم نور خود را کامل می گرداند، هر چند مشرکان نخواهند.خود را از دشمنان نگاه دارید و از افروختن آتش جاهلیت بپرهیزید. کسانی که در این فتنه به جاهای پنهان پناه نبرده و در سرزنش آن، پناه گرفته اند چون ماه جمادی الاولی سال جاری فرا رسید، باید از آنچه در آن ماه روی می دهد، عبرت بگیرید و از آنچه بعد از آن واقع می شود، از خواب غفلت بیدار شوید.

       عن قریب علامت آشکاری از آسمان برای شما پدید می آید و نظیر آن در زمین نیز ظاهر می گردد که مردم را اندوهگین می کند و به وحشت می اندازد. آنگاه مردمی که از اسلام خارج شده اند بر عراق مسلط می گردند و به واسطه ی سوء اعمال آنها اهل عراق دچار ضیق معیشت می شوند، سپس این محنت با مرگ یکی از اشرار از میان می رود و از مردن او پرهیزکاران خیر اندیش خشنود می گردند و مردمی که از اطراف عالم آرزوی حج بیت الله دارند، به آرزوی خود می رسند و به حج می روند.

      هر مردی از شما باید به آنچه که به وسیله دوستی ما به آن تقرب می جست عمل کند و از آنچه مقام او را پست می گرداند و خوشایند ما نیست اجتناب نماید، زیرا خداوند به طور ناگهانی انسان را برانگیخته می کند، آن هم در وقتی که توبه سودی به حال او ندارد و پشیمانی او را از کیفر مه نجات نمی دهد. خداوند تو را به رشد و کمال الهام بخشد و با لطف خود به رحمت واسعه ی خود توفیق دهد.


نوشته شده توسط: بارون

چهارشنبه 87/3/29 ساعت: 10:49 عصر
 

 

    بر اساس روایات، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارای نامها و القاب متعددی است مانند: مهدی، قائم، منتظر، صاحب الامر، حجت، خلَف صالح، سید، بقیة الله، منتقم، همنام پیامبر محمد(ص) و هم کنیه ی پیامبر(ص) ابوالقاسم می باشد، هر کدام از این نام ها بیانگر یکی از ویژگی های اوست:

    او «مهدی» است، چرا که او به سوی حق و عدالت آشکار و نهان، هدایت می شود، و خداوند او را به اسرار و زمینه های نهان رشد و صلاح، ارشاد می نماید.

    او «قائم» است، زیرا به بزرگترین قیام در تاریخ بشریت دست می زند، قیامی که سراسر آن عدالت و حق و خداپرستی است.

    او «منتظَر» است، زیرا مردم همواره در انتظار ظهورش هستند، تا برای پاکسازی سراسر زمین، از هر گونه ظلم و جور قیام و انقلاب نماید.

    او «صاحب الامر» است، زیرا او امام بر حقی است که اطاعتش به عنوان «ولی امر» مطابق آیه ی اولی المر(59 نساء) واجب است.

    او «حجت» است، زیرا حجت خدا بر جهانیان می باشد، و خداوند به وسیله ی او، حجت را بر جهانیان تمام کند.

    او «خلَف صالح» و « آقا» است، زیرا همان خط فکری امامان(علیهم السلام) و پیامبر اسلام(ص) را دنبال کرده و اجرا می نماید و این خط را به طور شایسته آشکار می کند و با عزت و آقایی کامل، در همه ی عرصه ها آشکار شده و می درخشد.

    او «بقیة الله» است، چرا که باقیمانده و عصاره ی ماندگار پیامبران و امامان و اولیای خدا است، و ذخیره ی جاوید برای احیای قرآن و اسلام ناب و مایه ی رهایی از آلودگی ها و زنجیرهای اسارت است و فرمان خدا را اجرا نموده و نام خدا را در همه جا آشکار می سازد و برنامه ی شیطان و شیطان ها را محو و نابود می نماید.

     او «منتقم» است، چرا که انتقام خون امام حسین(علیه السلام) و مظلومان را از ستمگران خواهد گرفت.


نوشته شده توسط: بارون

   1   2      >


 RSS 
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک

:: کل مهمانان گل طه ::
133071

:: مهمانان امروز ::
52

:: مهمانان دیروز ::
15

:: پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

نگاهی بر زندگی حضرت مهدی(عج)
علائم ظهور
مسجد جمکران
امام در آیینه ی شعر
دلنوشته
جلوه های ظهور
حضرت نرجس(علیها السلام)
پاسخ به چند سؤال در رابطه با امام عصر(ع)
جزیره ی خضراء

:: درباره من ::

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...
بارون
سعی شده در این وبلاگ‍، مطالبی در رابطه با آقا امام زمان(عج) گنجانده شود. امیدوارم با استفاده از این مطالب، شناختی هرچند اندک درباره ی مولایمان امام زمان(عج) به دست بیاوریم. چون روایت شده که: هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.

:: لوگوی ای گل طه::

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...

:: لینک دوستان من ::

:: لوگوی دوستان من ::






















:: موسیقی وبلاگ ::

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در ای گل طه ::

 

*
*
*
*

این صفحه را صفحه ی خانگی خود کنید


Javascripts



SongCode.blogfa