سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلنوشته - ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانش فرا گیرید ؛ چرا که در تنهایی، همدم و در غربت، همره و در خلوت، هم صحبت است [امام علی علیه السلام]

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...



شنبه 87/3/18 ساعت: 12:13 صبح
 

     بر من ببار و پاکم کن

     یا مهدی(عج) مولای من، سال هاست صبح های جمعه ندبه گویان با اشک، مژه ی چشم هایم را آب و جارو می کنم تا مگر قدمگاه تو شود و در غروب غم انگیز چشمانم سمات را زمزمه می کنم و اشک حسرت می ریزم، بیا تا در حریمت بیاسایم و با گریه هایت همنوا شوم. سر بر شانه ی بغضی بگذارم و مثل ابر بهاری گریه کنم و دانه های مروارید چشمانت را در صدف نگهداری کنم. ای سوار سبز پوش لحظه های من، می دانم که روزی می آیی و پرستوهای مهاجر را بر شاخسار آرامش، مأوا می دهی.

ای خوب، دیگر نمی توانم اشک هایم را در چاه چشمانم اسیر کنم، باران اشکم را بر سجاده ی نیازم جاری می کنم که اشک، مهر استجابت دعاست، ای زلال عصمت، آتش معصیت در وجودم شعله ور است، بر من ببار و تطهیرم نما.

بیا بیا بیا... تو چگونه در غیبتی در حالیکه وقتی می رفتی نوید آمدنت را دادی. بیا که با آمدنت به پایت بوسه ها زنم و جای پایت را با عشقی که در دلم نهفته است قاب بگیرم. بیا که با آمدنت تنهایی های عاشقانت را پایان دهی و عاشقانت را در این وادی تنها نگذاری یا مهدی.

بر گرفته از مجله خانواده سبز


نوشته شده توسط: بارون

جمعه 87/3/3 ساعت: 7:30 عصر
 

 

                   دلتنگ یک لبخند تو

 

   ای محب مهدی!

   شاید تو هم بارها و بارها این جملات را در ذهن مرور کرده ای و با او به نجوا نشسته ای!

   بارها تشرفات حقیقی و غیر حقیقی را خوانده ای و به حال خود افسوس خورده ای. بارها و بارها آرزوی دیدارش را در خواب و بیداری از خدا و خودش خواسته ای و التماسش کرده ای و برایش اشک ریخته ای.

   و او تنها دعای هر روز قنوت های تب دار توست: اللهم کن لولیک... و تو هر روز برای سلامتی اش صدقه می دهی و اعمال ثواب و خیراتت را تقدیم به او می کنی! و باران که می بارد به یاد زلال اشک های جاری بر گونه هایش گریه می کنی و شب های جمعه که می شود، راحت و آسوده به بستر نمی روی، نکند فردا صبحی باشد که همه در مکه حاضرند و تو از قافله جا مانده باشی و جمعه که به عصر می رسد، کلافگی غیبت طولانی مولا و ندیدن او! کلافگی انتظار! کلافگی دوری از پدر حقیقی و مهربان بی قرارت می کند و باز زمزمه بغض آلود همیشگی:

        چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

        چه   بغض ها که  در گلو رسوب  شد  نیامدی

        خلیل  آتشین  سخن،  تبر به  دوش  بت  شکن

        خدای  ما دوباره  سنگ  و چوب  شد  نیامدی

                                                        نیامدی ... نیامدی ...

    بسیار خوانده ای:   الی مَتی اَحارُ فیکَ یا مَولای!

             در  حسرت   دیدار  تو  آواره  ترینم!

    و خوانده ای:   هَل الیکَ یَا ابنَ احمدَ سبیلٌ فتُلقی!

             دل را به تمنا ز تو دیدار و دگر هیچ!

    بسیار خوانده ای:   اذهَبُوا فَتَحسَّسُوا مِن یُوسُف

    بروید و از یوسف گمگشته تان سراغ بگیرید تا کلبه احزان تان گلستان شود.

    و آن وقت آوارگی کوه و بیابان را آرزو کرده ای، اما باز هم ندانسته ای که کجا به جستجویش بپردازی و سر انجام خسته از همه چیز و همه جا سر به زانو گذاشته ای و نالیده ای که:

        او صبر خواهد  از من بختی  که من ندارم

        من وصل خواهم از او قصدی که او ندارد.

  برگرفته از کتاب الهیه تألیف هیأت تحریریه مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس که مدتی اون رو از دوست خوبم خانم مردانپور به امانت گرفتم.

   راستی دوست من هم وبلاگی با موضوعی مشابه وبلاگ من دارند که سفارش می کنم حتماً سری به وبلاگشون بزنید.    Salamonalaaleyasin.parsiblog.com


نوشته شده توسط: بارون

جمعه 87/2/13 ساعت: 10:48 عصر
 

 

راز دلتنگی

 

    آن هنگام که چشمان خسته ام در دور دست ها بی حرکت مانده، آن هنگام که درد درونم دیگر تاب مخفی شدن ندارد و رنگ و روی ظاهرم همه چیز را بر باد می دهد. هنگام قنوت که دستان خسته ام به سوی آسمان دراز شده اند و لبان خشکیده ام که دعای فرج را زمزمه می کنند، آن هنگام از این همه وسعت تنهایی به تو پناه آورده و می آورم.

   ای تنها پناه من و ای نرگس من، بار دیگر به نماز می ایستم، آرزویی که روزی دست نوازشگر تو باشد که آتش درونم را خاموش کند. بگذار جایی در وجودم، گوشه ی آفاق قلبم باشی تا هر روز و هر شب با دست به قلبم، تو و گرمیت را احساس کنم، از هر که بپرسی میگوید که چقدر دلتنگ شده ام و در آسمان آبی تو همچون پرنده ای در انتظار بادی هستم که مرا به سوی تو بکشاند. آری امروز روز تو بود، اما فقط بوی تو می آمد و از تو خبری نشد، آخر این بار تا جمعه ی دیگر اشک هایم را روانه ی کدام دریا و دلتنگی ام را روانه ی کدام قصه کنم؟

   باز هم تو را در غریب ترین لحظه هایم می سرایم و باز هم منتظر می مانم و در این میان هیچ چیز نمی تواند، پلک هایم را خسته و روی هم رفته بیابد.

 


نوشته شده توسط: بارون

جمعه 87/1/30 ساعت: 6:19 عصر
 

  سلام بر مهدی(عج)                                                                                                                                           امشب چراغ شب هایم خاموش است. مهتاب شبانه ام به خواب رفته، آسمان بی ستاره ام ابریست و چشمه ی چشمانم پر از اشک دلتنگی است. در کوچه باغ بی کسی ام باز دلتنگ توام، بیا. می دانم که خواهی آمد. از پشت ثانیه های به بلوغ رسیده ی دعا و از بطن لحظه های ترک خورده ی انتظار. در هوای دل ها جاری خواهی شد و خواهی آمدتا ستاره ای شوی بر شب های بی کسی ام. مهدی جان!

                      با دعای کمیل فانوس جاده هایی را روشن می کنیم که می دانیم تو از آن خواهی گذشت. هر صبح جمعه با دعای پر سوز ندبه، زجر پنهان چشمانمان را به سکوت جاده ی بی عبورت هدیه می دهیم و باز منتظر می شویم تا وقتی که تو سرانجام حضورت را به درازای شب یلدا تفسیر کنی.


نوشته شده توسط: بارون

یکشنبه 87/1/25 ساعت: 6:5 عصر
 

   مسافر غربت زده

 

     ای بهترین مقصود! ای محبوب تر از محبوب، ای همدم غریبان، ای سامان بخش هر پریشان، ای پیشوای محرومان، ای دادخواه مظلومان، ای فریادرس درماندگان، ای آخرین امید.

    دیدگان جستجوگر ما بر دروازه ی هر سحر، قامت تو را منتظر است. آیا می شود که شام تار هجران ما به صبح روشن وصالت بدل شود. ای عزیز! آن هنگام که تنهایم، انیسم تویی، آنجا که وامانده ام، دستگیرم تویی. در دریای لطف و مهربانی تو غرقه ام و به هر سو می نگرم تو را می بینم، چگونه از تو روی گردانم در حالیکه همواره روی به من داری؟ چگونه از تو غافل شوم وقتی که تو با منی؟ ای آقای من صحرای عطشان دل های ما را به بارش سحاب رحمتت سیراب ساز و حیات طیبه ای به ما کرامت فرما که با یاد تو برای تو و به سوی زندگی می کنیم. تنها به تو و دوستان تو دل بندیم و از غیر تو دوری کنیم.


نوشته شده توسط: بارون

یکشنبه 87/1/18 ساعت: 5:47 عصر
 

 ای عزیز زمین و زمان.....

 

      دیر زمانی است که رنج انتظارت را به دوش می کشیم و تبسم شیرینت را در شکفتن گل های عدالت جستجو می کنیم. دل های بی قرارمان، قرار تو را می جویند و سینه های داغدارمان در کنار تو آرام می گیرند، افسرده ایم و پژمرده.

      می خواهیم در بهار طبیعت دوباره سبز شویم. آبی بر باغچه ی دلمان بپاشی تا عطر یاس های آن، ملائک عرش را نیز سرمست کند. دلمان می خواهد به مهمانی دلمان بیایی و در کنار سفره ی ساده ی نداری هامان به شکرانه ی داشته هامان شادی با ولایت بودنمان را جشن بگیریم.

       دلمان می خواهد بیایی تا شکوفه های انتظارمان به گل بنشیند و قلب های بی قرارمان در سایه ی عدالتت آرام بگیرند. بیا، به مهمانی دلمان بیا، بیا و چشم های ما را بیش از این در انتظار مگذار. به راستی کی می شود که بیایی و ابر های متراکم در این ظلمتکده ی تاریک را بزدایی و چشم های در حسرت مانده ی زیارت آفتاب را به نوازش نور و مهربانی فراخوانی. کی می شود راه های گم شده و گم شدگان در راه با یک اشاره به صراط مستقیم رهنمون سازی و خستگان را توانی دوباره بخشی.

       کی می شود از پس پرده ی غیبت در آیی و این انتظار به سر آید؟ کی می شود؟!!


نوشته شده توسط: بارون

چهارشنبه 87/1/14 ساعت: 2:23 عصر
 

ای صاحب عصر!

      غم در درون جان،

                اشک در دیدگان،

                           عقده در سینه ها،

                                   استخوان در گلو،

                                           خار در چشم،

ایمان در دل،

        آتش بر کف،

               تیغ در دست،

                       استوار و پایدار،

                             دیده به راه ظهور تو دوخته ایم. 


نوشته شده توسط: بارون



 RSS 
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک

:: کل مهمانان گل طه ::
133010

:: مهمانان امروز ::
6

:: مهمانان دیروز ::
21

:: پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

نگاهی بر زندگی حضرت مهدی(عج)
علائم ظهور
مسجد جمکران
امام در آیینه ی شعر
دلنوشته
جلوه های ظهور
حضرت نرجس(علیها السلام)
پاسخ به چند سؤال در رابطه با امام عصر(ع)
جزیره ی خضراء

:: درباره من ::

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...
بارون
سعی شده در این وبلاگ‍، مطالبی در رابطه با آقا امام زمان(عج) گنجانده شود. امیدوارم با استفاده از این مطالب، شناختی هرچند اندک درباره ی مولایمان امام زمان(عج) به دست بیاوریم. چون روایت شده که: هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.

:: لوگوی ای گل طه::

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...

:: لینک دوستان من ::

:: لوگوی دوستان من ::






















:: موسیقی وبلاگ ::

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در ای گل طه ::

 

*
*
*
*

این صفحه را صفحه ی خانگی خود کنید


Javascripts



SongCode.blogfa