سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارون - ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ما را حقى است اگر دادند بستانیم و گرنه ترک شتران سوار شویم و برانیم هر چند شبروى به درازا کشد . [ و این از سخنان لطیف و فصیح است و معنى آن این است که اگر حق ما را ندادند ما خوار خواهیم بود چنانکه ردیف شتر سوار بر سرین شتر نشیند ، چون بنده و اسیر و مانند آن . ] [نهج البلاغه]

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...



جمعه 87/2/20 ساعت: 1:35 عصر
 

نوشته شده توسط: بارون

جمعه 87/2/20 ساعت: 1:12 عصر
 

          مطابق روایات متعدد، از بردن نام حضرت مهدی(عج) که همنام پیامبر اسلام(ص) است نهی شده، از این رو نام او را در نوشتن این گونه « م ح م د » می نویسند. آیا نام بردن او حرام است؟ اگر حرام است چرا؟

 

     این مسأله یک مسأله ی فقهی است، بعضی از علما و فقها از بررسی روایات چنین استفاده کرده اند که در عصری( مانند غیبت صغری) که خطر و فشار بسیار بود و برای حفظ جان حضرت مهدی(عج) و دیگران نیاز به تقیه و رازپوشی بود، امامان(علیهم السلام) از بردن نام آن حضرت نهی نموده اند، ولی در این عصر که تقیه ای در کار نیست، بردن نام او اشکال ندارد.

    بر همین اساس یکی از واسطه ها، همین سؤال را از ناحیه ی مقدسه نمود، از طرف حضرت مهدی(عج) چنین پاسخ آمد:

« اگر آنها را به نام حضرت مهدی(عج) آگاه سازید، آن را ظاهر می سازند و اگر مکانش را بشناسند، بر ضد او اقدام می کنند.»

    بر همین اساس، در مواردی که تقیه و خطر جانی نبوده، حتی خود امام حسن عسکری(ع) نام مبارک حضرت مهدی(عج) را به زبان آورده است، از جمله روایت شده امام حسن عسکری(ع) گوسفندی را به عنوان عقیقه، برای بعضی از اصحابش فرستاده و فرمود:

    هذه من عقیقه ابنی محمد:

« این گوسفند، عقیقه ی فرزندم محمد(حضرت محمد) است.»

    جماعتی از علمای بزرگ، ماند: شیخ مفید، علامه حلی، فاضل مقداد، سید مرتضی و محقق در کتب خود به ذکر نام مبارک حضرت مهدی(عج) تصریح کرده اند، نظریه ی شیخ حرّ عاملی نیز همین است. علامه اِربِلی نیز تلفظ به نام حضرت مهدی(عج) را در آنجا که تقیه نباشد، جایز می داند.

 

   

 


نوشته شده توسط: بارون

چهارشنبه 87/2/18 ساعت: 9:0 عصر
 

 

 با توجه به اینکه مهدی(عج) هنگام شهادت پدرش امام حسن عسکری(علیه السلام) پنج سال داشت، کودک پنج ساله چگونه امام مردم می شود؟

پاسخ:

   چه مانعی دارد خداوند قادر و حکیم، تمام شرایط و شایستگی های امامت را در وجود کودک خردسال، فراهم کند و در جهان در میان مردم عادی، گاهی کودکان استثنائی و نابغه مثل بوعلی سینا و توماس یونگ پیدا می شوند که رشد فکری یک ماه آنها مطابق رشد فکری ده سال دیگران است، بنابراین چنین چیزی محال نیست، وقتی محال نبود، با تعلق قدرت خدا، هیچ مشکلی در میان نخواهد بود. قبل از حضرت مهدی(عج) دو امام دیگر مانند امام جواد و امام هادی (علیهما السلام) در کودکی، در حدود هفت سالگی و هشت سالگی به امامت رسیدند و در میان  پیامبران، حضرت عیسی(ع) و حضرت یحیی، در کودکی پیامبر شدند، چنانکه آیه 12 و 30 سوره ی مریم بر این مطلب دلالت دارد. 

 

 


نوشته شده توسط: بارون

یکشنبه 87/2/15 ساعت: 6:41 عصر
 

       آیا عقیده به ظهور مصلح جهانی عمومی است؟

 

     آری نه تنها شیعه و نه تنها مسلمانان دیگر، بلکه ادیان دیگر نیز معتقد به مصلح جهانی هستند که در آخرالزمان ظهور می کند و دنیا را سامان می بخشد.

    در قرآن تا حدودی به این مطلب اشاره شده است، مثلاً در آیه ی 105 سوره ی انبیاء می خوانیم:

« در کتاب زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم، بندگان شایسته ام وارث(حکومت) زمین خواهند شد.»

    این عقیده در کتب زرتشتیان، هندوها، تورات و انجیل و در میان مصریها و چینیها، حتی در میان غربیها وجود دارد.

    روایت شده، گروهی از طرفداران عیسی(ع) در بیت المقدس، در محضر آن حضرت بودند و از او پرسیدند، آینده ی دنیا چه خوهد شد؟

    عیسی(ع) در پاسخ فرمود: « بعد از من پیامبری خواهد آمد که نام او احمد(علیه السلام) است، یکی از فرزندان او (حضرت مهدی) حجت خدا بر انسان ها خواهد شد، او پس از آنکه زمین پر از ظلم و جور شده قیام می کند و جهان را پر از عدل و داد می نماید، من در زمان ظهور او از آسمان به زمین فرود می آیم و ظهور من نشانه ی ظهور قیامت خواهد بود.


نوشته شده توسط: بارون

یکشنبه 87/2/15 ساعت: 12:9 صبح
 

سلام

اگه اجازه بدید، می خوام چند  تا یادداشت رو به جواب دادن به سؤال هایی در رابطه با امام زمان(عج)  اختصاص بدم که ممکنه برای هرکدوم از ماها پیش اومده باشه؛

پس اگه می خواین به پاسخ پرسش هایی که احیاناً در این رابطه برای شما هم پیش اومده، برسید چند روزی رو با «ای گل طه» همراه بشید...

در ضمن این سؤال و جواب ها در کتاب «نگاهی بر زندگی حضرت مهدی(عج)» نوشته ی «محمد محمدی اشتهاردی» اومده، برای مطالعه ی بیشتر، می تونید به این کتاب مراجعه کنید.

خُب، اولین یادداشت آمادَست، با هم اونو می خونیم...

 

        آیا در قرآن از قیام مهدی(عج) سخن به میان آمده است؟

 

    در قرآن آیات متعددی وجود دارد که بر اساس روایات بسیاری که از امامان (علیهم السلام) به دست ما رسیده، تأویل آن آیات، یعنی معنی باطنی آن آیات به حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) اشاره می کند، مانند: آیات 5 و 6 سوره قصص، 56 سوره ی نور، 105 انبیاء، 33 توبه و 9 صفّ.

    به عنوان نمونه در آیه 5 سوره ی قصص می خوانیم:

« ما بر این اراده کردیم که به مستضعفان نعمت فراوان بخشیم و آنها را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.»

    ظاهر این آیه مربوط به حضرت موسی و فرعونیان است، ولی معنی باطنی آیه، اشاره به حکومت حضرت مهدی(عج) است.

    امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: « منظور از مستضعفان در این آیه که خداوند آنها را رهبران مردم قرار می دهد ما خاندان هستیم، خداوند مهدی این خاندان را می فرستد و آنها را عزت می دهد و دشمنانشان را ذلیل و خوار خواهد کرد.»

    در نهج البلاغه نیز به این مطلب اشاره شده است، آنجا که امیر المؤمنان علی(ع) فرمود:

« دنیا پس از چموشی، همچون شتری که از دادن شیر به دوشنده اش خودداری می کند و آن را برای بچه اش نگه می دارد، به ما روی می آورد.» سپس آیه ی مذکور را خواند.

 


نوشته شده توسط: بارون

جمعه 87/2/13 ساعت: 10:48 عصر
 

 

راز دلتنگی

 

    آن هنگام که چشمان خسته ام در دور دست ها بی حرکت مانده، آن هنگام که درد درونم دیگر تاب مخفی شدن ندارد و رنگ و روی ظاهرم همه چیز را بر باد می دهد. هنگام قنوت که دستان خسته ام به سوی آسمان دراز شده اند و لبان خشکیده ام که دعای فرج را زمزمه می کنند، آن هنگام از این همه وسعت تنهایی به تو پناه آورده و می آورم.

   ای تنها پناه من و ای نرگس من، بار دیگر به نماز می ایستم، آرزویی که روزی دست نوازشگر تو باشد که آتش درونم را خاموش کند. بگذار جایی در وجودم، گوشه ی آفاق قلبم باشی تا هر روز و هر شب با دست به قلبم، تو و گرمیت را احساس کنم، از هر که بپرسی میگوید که چقدر دلتنگ شده ام و در آسمان آبی تو همچون پرنده ای در انتظار بادی هستم که مرا به سوی تو بکشاند. آری امروز روز تو بود، اما فقط بوی تو می آمد و از تو خبری نشد، آخر این بار تا جمعه ی دیگر اشک هایم را روانه ی کدام دریا و دلتنگی ام را روانه ی کدام قصه کنم؟

   باز هم تو را در غریب ترین لحظه هایم می سرایم و باز هم منتظر می مانم و در این میان هیچ چیز نمی تواند، پلک هایم را خسته و روی هم رفته بیابد.

 


نوشته شده توسط: بارون

جمعه 87/2/13 ساعت: 1:50 عصر
 

       جنگ مسلمانان با رومیان

 

     ملیکه همچنان آرزو می کرد که روزی بیاید و از میان خاندان امپراطور روم دور شود و از آلودگی دنیاپرستی این خاندان نجات یابد تا به افتخار و سعادت خدمت در خانه ی امام حسن عسکری(علیه السلام) برسد.

     بین مسلمانان و رومیان، سالها جنگ بود، گاهی مسلمانان پیروز می شدند و گاهی رومیان، طبیعی است که در جنگ، عده ای دستگیر می شوند و در گروگان قرار می گیرند و در این جنگهای پی در پی گاهی از مسلمانان اسیر رومیان می شدند و گاهی به عکس، رومیان اسیر مسلمانان می شدند.

    و در آن زمان رسم بود، که یا اسیران را به عنوان غلام و کنیز، می فروختند و یا آنها را با اسیران خود عوض می کردند.

    در یکی از جنگهای سپاه اسلام و سپاه روم عده ای از زنان روم از جمله«ملیکه» به اسارت سپاه اسلام در آمدند، ملیکه برای اینکه کسی او را نشناسد، نام خود را همنام کنیزان یعنی«نرجس» گذاشته بود.

    بشربن سلیمان طبق پیشنهاد امام هادی(علیه السلام) در روز معین به بغداد رفت. صبح زود کنار پل بغداد دید کشتی ها رسیدند و کنیزها را در معرض فروش قرار دادند، در این هنگام کنیزی را دید که دارای آن اوصافی است که امام هادی(علیه السلام) فرموده بود و خریداران اصرار دارند که او را بخرند، ولی مایل نیست کنیز آنها شود.

   بُشر جلو آمد و با اجازه ی فروشنده، نامه ی امام هادی(علیه السلام) را به «نرجس» داد، نرجس تا آن را گشود و خواند، بی اختیار منقلب شد و اشک در چشمانش حلقه زد، در حالی که گریه ی شوق گلویش را گرفته بود به صاحبش عمروبن یزید گفت: « مرا به صاحب این نامه بفروش.» و اصرار و تأکید کرد که مرا حتماً به صاحب این نامه بفروش.

    عمروبن یزید گفت: بسیار خوب مانعی ندارد، آنگاه در مورد قیمت او با بشر بن سلیمان صحبت کرد، او به همان مقدار پولی که در همیان بود و امام هادی(ع) فرستاده بود راضی شد. بُشر می گوید: همیان را دادم و کنیز را خریدم و با او از آنجا رفتیم. او همواره نامه را بیرون می آورد و می بوسید و به چشم می کشید، من از روی تعجب گفتم تو که هنوز صاحب نامه را نمی شناسی، چرا این قدر نامه را می بوسی؟ادامه مطلب...

نوشته شده توسط: بارون

پنج شنبه 87/2/12 ساعت: 11:28 عصر
 

 

   پذیرفتن اسلام در عالم خواب

 

     ملیکه می گوید: « از خواب بیدار شدم ولی ماجرای خواب را به هیچ کس و حتی به جدم امپراطور روم نگفتم، تا مبادا به من آسیب برسانند، ولی شب و روز در فکر این خواب عجیب بودم، و با خود می گفتم من در اینجا و امام حسن عسکری(علیه السلام) در شهری بسیار دور از اینجا، چگونه به خانه ی او راه می یابم، محبت امام حسن عسکری(علیه السلام) سراسر دلم را گرفته بود، تنها به او می اندیشیدم تا اینکه بیمار و رنجور شدم، تمام پزشمان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه ی آنها بی نتیجه ماند، چرا که بیماری من، بیماری جسمی نبود، تا با معالجه ی آن خوب شوم.

     تا روزی پدرم که از من ناامید شده بود، به من گفت: آیا هیچ آرزویی داری تا آن را برآورم، گفتم آرزویم این اینست که به زندانیان مسلمان که در جنگ، اسیر و دستگیر شده اند، سخت نگیرید، و آنها را از شکنجه معاف دارید تا شاید به خاطر این کار خوب، خداوند حال مرا نیک کند و سلامتی مرا به من باز گرداند و حضرت مسیح(علیه السلام) و مادرش مریم(علیها السلام)، بر این کار نیک به من لطف و مرحمت کنند.

     پدرم خواسته ی مرا برآورد، عده ای از زندانیان مسلمان را آزاد کرد و مجازات و شکنجه ی بعضی را بخشید، بسیار خوشحال شدم، از آن به بعد روز به روز حالم بهتر می شد، همین موضوع باعث شد پدرم دستور دهد که از زندانیان مسلمان دلجویی بیشتر کنند و آنها را ببخشند و خشنودی آنها را به دست آورند، چهارده شب از این ماجرا گذشت، شب خوابیدم در خواب دیدم فاطمه زهرا(علیها السلام) بانوی بزرگ دنیا و آخرت، همراه مریم و بانوان دیگر نزد من آمدند، حضرت مریم(علیها السلام) به من گفت که این بانو مادر همسر تو است. بی اختیار به یاد همسرم امام حسن(ع) افتادم و قلبم فرو ریخت و به حضرت فاطمه(علیها السلام) عرض کردم، از حسن عسکری گله دارم که سری به من نمی زند، دیگر گریه امان نداد و زار زار گریستم.

     فاطمه(علیها السلام) فرمود: تا تو مسیحی هستی، فرزندم به سراغ تو نمی آید، اگر میخواهی خدا و حضرت مسیح(علیه السلام) از تو خشنود شوند، دین اسلام را بپذیر، تا چشمت به جمال امام حسن عسکری(ع) روشن شود.

      گفتم: مادر جان، با تمام وجود حاضرم که اسلام را بپذیرم. فرمود؛ بگو:

     « اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد انّ محمداً رسول الله »

      گفتم گواهی می دهم به یکتایی خدا و پیامبری حضرت محمد(ص) ، آنگاه فاطمه زهرا(علیها السلام) مرا به آغوش محبتش گرفت و نوازش داد و فرمود: خوشحال باش به تو مژده می دهم که از این به بعد امام حسن عسکری(ع) به دیدار تو خواهد آمد و تو به زیارت او موفق می شوی! از خواب بیدار شدم، بسیار خوشحال بودم و همواره شهادت به یکتایی خدا و پیامبری محمد(ص) را به زبان می گفتم، و در انتظار دیدار امام حسن عسکری(علیه السلام) بودم تا شب بعد شد، در همین فکر و اندیشه خوابیدم، در خواب دیدم امام حسن عسکری(ع) به دیدار من آمد، از دیدار او بسیار خوشحال شدم، گله کردم که چرا به دیدار من نیامدی با اینکه دلم غرق در محبت توست!

     فرمود: علت جدایی این بود که تو در دین اسلام نبودی، از این به بعد به دیدار تو خواهم آمد، تا روزی که خداوند تو را در ظاهر همسر من گرداند.

     از خواب بیدار شدم، هر شب آن بزرگوار را می دیدم، از آن به بعد حالم رو به بهبودی می رفت و به لطف خدا سلامتی خود را باز یافتم.


نوشته شده توسط: بارون

چهارشنبه 87/2/11 ساعت: 9:39 عصر
 

 

خواب عجیب نرجس (علیها السلام)

 

   گرچه «ملیکه» با آن طینت پاکی که داشت، خواستار ازدواج با چنان افرادی نبود، و آرزوی رفتن به خانه ای که پر از صفا و معنویت و خداپرستی باشد می کرد، اما دو حادثه ای که رخ داد، او را نیز غرق در فکر کرد ، با خود می گفت:«سرنوشت من چه خواهد شد، سرانجام کجا خواهم رفت؟ خدایا مرا کمک کن و مرا نجات بده...»

   او همچنان فکر می کرد و اندوهگین بود تا اینکه شب خوابش برد، در عالم خواب دید، جدّش شمعون همراه حضرت مسیح(ع) و عده ای از یاران مخصوص حضرت(ع) وارد کاخ شدند، ناگهان منبری بسیار باشکوه به جای تخت امپراطور گذاشته شد، سپس دید دوازده نفر از افراد بسیار خوش سیما و نورانی و زیبا وارد کاخ شدند،در عالم خواب به ملیکه گفته شد، اینها که وارد شدند، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، حضرت علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع)، امام کاظم(ع)، امام رضا(ع)، امام جواد(ع)، امام هادی(ع)، امام حسن عسکری(ع) هستند. ناگهان دید پیامبر اسلام(ص) به حضرت مسیح(علیه السلام) رو کرد و گفت: ما به اینجا آمده ایم تا «ملیکه» را از شمعون، برای فرزندم «حسن عسکری» خواستگاری کنیم.

   حضرت مسیح(ع) به شمعون گفت: به به، سعادت به تو رو کرده، خویشی خود را پیوند بده با خویشی دودمان محمد(ص)، شمعون از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد.

    آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبه ی عقد را خواند و «ملیکه» را به عقد همسری امام حسن عسکری(ع) در آورد، و سپس حضرت مسیح و شمعون و یاران مسیح(ع) به این عقد گواهی دادند.


نوشته شده توسط: بارون

سه شنبه 87/2/10 ساعت: 9:58 عصر
 

 

فرازهایی از دعای افتتاح

      

      اللّهم انا نرغب الیک فی دولةٍ کریمةٍ، تعزّ بها الاسلام و اهله، و تذلّ بها النفاق و اهله و تجعلنا من الدعاة الی طاعتک، والقادة الی سبیلک، و ترزقنا بها کرامة الدنیا و الآخرة...:

 

     «خدایا! ما مشتاقانه به سوی تو رو می آوریم و برقراری دولت ارجمند(حضرت قائم«عج») را از تو می خواهیم، تا در پرتوی چنان دولتی در راه اطاعت تو گام برداریم. آن دولتی که تو در پرتو آن اسلام و مسلمین را عزت می بخشی و نفاق و منافقان را ذلیل می کنی، و ما را به برکت آن دولت از دعوت کنندگان به اطاعتت و پیشگامان به راه و طریقت می سازی و کرامت و عظمت دنیا و آخرت را روزی ما می گردانی.»


نوشته شده توسط: بارون

<      1   2   3   4   5   >>   >


 RSS 
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک

:: کل مهمانان گل طه ::
130420

:: مهمانان امروز ::
0

:: مهمانان دیروز ::
18

:: پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

نگاهی بر زندگی حضرت مهدی(عج)
علائم ظهور
مسجد جمکران
امام در آیینه ی شعر
دلنوشته
جلوه های ظهور
حضرت نرجس(علیها السلام)
پاسخ به چند سؤال در رابطه با امام عصر(ع)
جزیره ی خضراء

:: درباره من ::

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...
بارون
سعی شده در این وبلاگ‍، مطالبی در رابطه با آقا امام زمان(عج) گنجانده شود. امیدوارم با استفاده از این مطالب، شناختی هرچند اندک درباره ی مولایمان امام زمان(عج) به دست بیاوریم. چون روایت شده که: هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.

:: لوگوی ای گل طه::

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...

:: لینک دوستان من ::

:: لوگوی دوستان من ::






















:: موسیقی وبلاگ ::

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در ای گل طه ::

 

*
*
*
*

این صفحه را صفحه ی خانگی خود کنید


Javascripts



SongCode.blogfa